English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6238 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
real account U حساب دارایی غیرمنقول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hereditament U دارایی غیرمنقول
realty U دارایی غیرمنقول و نمائات و منضمات ان
capital account U حساب دارایی وسرمایه
economizing U صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
foreign attachment U توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
he inherited a large fortune U دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
financing U رسته دارایی دارایی
finances U رسته دارایی دارایی
finance U رسته دارایی دارایی
financed U رسته دارایی دارایی
real estate U مال غیرمنقول
real property U اموال غیرمنقول
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
real estate broker U دلال اموال غیرمنقول
cost plus contracts U به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
overdrawn account U حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
clearance U تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
capitalized expense U هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
occupations U حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول
occupation U حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول
devising U به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devises U به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devised U به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devise U به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
To cook the books. U حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
purchased U هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
purchase U هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
purchases U هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
privilege U دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings U تصفیه حساب صورت حساب
reckoning U تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements U حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
deed U در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
deeds U در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
real U ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
check register U بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
account U حساب صورت حساب
he calcn lates with a U اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
digital computer U ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
no year oppropriation U حساب تامین اعتبار باز حساب باز
term U مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
terming U مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
termed U مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
finance U دارایی
estates U دارایی
fortunes U دارایی
fortune U دارایی
wealth U دارایی
property U دارایی
means U دارایی
financed U دارایی
financing U دارایی
portfolio U دارایی
asset U دارایی
finances U دارایی
estate U دارایی
portfolios U دارایی
purse U دارایی
pursed U دارایی
purses U دارایی
pursing U دارایی
holding U دارایی
possession U دارایی
possession U دارایی متصرفات
intendant U پیشکار دارایی
temporality U دارایی دینوی
weals U ثروت دارایی
the furniture of ones pocket U دارایی جیب
installation property U دارایی قسمت
money bag U دارایی دولت
to take an inventory of U صورت دارایی
thing U اسباب دارایی
equities U دارایی شرکاء
equity U دارایی شرکاء
ministry of f. U وزارت دارایی
liabilities and assets U بدهی و دارایی
personalty U دارایی شخصی
private property U دارایی شخصی
personal chattels U دارایی منقول
Chancellor of the Exchequer U وزیر دارایی
Chancellors of the Exchequer U وزیر دارایی
assets U مایملک دارایی
property tax U مالیات دارایی
weal U ثروت دارایی
personal state U دارایی منقول
assets and equities U دارایی ودیون
finance ministry U وزارت دارایی
fortune U دارایی ثروت
hab U داشتن دارایی
circulating asset U دارایی جاری
circulating asset U دارایی در گردش
cham cell or of the e. U وزیر دارایی
finance officer U افسر دارایی
current assets U دارایی جاری
inventory U دفتر دارایی
fortunes U دارایی ثروت
capital goods U دارایی ثابت
financial agency U اداره دارایی
current asset U دارایی جاری
finance office U اداره دارایی
property book U دفتر دارایی یکان
personal property U دارایی شخصی منقول
finances U قسمت مالی یا دارایی
immovable U دارایی غیر منقول
dedicated assets U دارایی وقف شده
real property U دارایی غیر منقول
financed U قسمت مالی یا دارایی
inventory U صورت دارایی موجودی
finance U قسمت مالی یا دارایی
private property U دارایی شخصی بلامعارض
personal chattels U دارایی شخصی منقول
disinvestment U خرج دارایی بی چیزی
holding U دراختیار داشتن دارایی
financing U قسمت مالی یا دارایی
belonging U متعلقات واموال دارایی
hotch U سرجمع کردن دارایی
hereditaments U دارایی غیر منقول
church warden U متصدی دارایی کلیسا
jointure U دارایی مشترک زن و شوهر
draw up inventory U تنظیم صورت دارایی
paraphernal U وابسته به دارایی شخصی زن
to come into a property U دارایی را بدست اوردن
heir in tail U وارث دارایی حبس شده
impropriator U تفریط کننده دارایی کلیسا
appreciations U افزایش ارزش دارایی و موجودی
to sell up a debtor U دارایی بدهکاری راگروکشیدن وفروختن
The ministry of economic affairs and finance U وزارت امور اقتصاد و دارایی
benefical owner of an estate U مالک بهره برداریک دارایی
contents of a vessel U دارایی یامحتویات فرف مظروف
state of in her itance U ملک یا دارایی قابل توارث
appreciation U افزایش ارزش دارایی و موجودی
assets U ابزار تجهیزات مایملک و دارایی
chattel U مال منقول دارایی شخصی
realty U دارایی غیر منقول ملک
installation property book U دفتر دارایی قسمت یا یکان
inventorial U مربوط به دفتر دارایی فهرستی
inventory reconciliation U تطابق موجودی با دارایی یکان
heirloom U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
financing U علم دارایی تهیه پول کردن
capitalization unit U هزینهای که صرف دارایی ثابت میشود
adventitious property U دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
jus mariti U حق مرد نسبت به دارایی منقول زنش
i parted from U تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
finances U علم دارایی تهیه پول کردن
financed U علم دارایی تهیه پول کردن
finance U علم دارایی تهیه پول کردن
heirlooms U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
all that property U تمام ان دارایی یامال داازدست دادم
sell up a debtor U دارایی بدهکاری را گرو کشیدن و فروختن
insured U کسی که زندگی و دارایی اش بیمه شده باشد
impropriation U دادنی دارایی کلیسا و مانند ان بغیر روحانیون
capitalized expense U در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
to make a f. U دارایی یاثروت بهم زدن متمول شدن
hotchpot U سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
capital assets U دارایی طویل المده اعم ازمالی واعتباری
chancery U مقام وزارت دارایی دفتر مهردار سلطنتی
levy a sum on a person's property U به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
an insolvent estate U دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
dowager U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
parapherna U بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
onerous property U دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
dowagers U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
asset U جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
current liability U اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
assessed value U ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
paraphernalia U دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
dower U درCL این مقدار معادل ثلث کل دارایی مرد اعم از اعیان وعرصه است که به طریق عمری به زوجه اش واگذار میشود
accelerated depreciation U استهلاک زودرس [روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
current maturity U قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
tab U حساب
science of numbers U حساب
score U حساب
reckoning U حساب
scoreless U بی حساب
reckonings U حساب
algorism U حساب
dam design U حساب سد
to my a U به حساب من
arithmetic U حساب
to keep score U حساب
tabs U حساب
accountant U ذی حساب
accountants U ذی حساب
in favour of U به حساب
scored U حساب
incomputable U بی حساب
account U حساب
scores U حساب
tallied U حساب
tallies U حساب
tallying U حساب
tally U حساب
incalculable U بی حساب
escheat U حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
certificate of expenditure U صورت حساب
Recent search history Forum search
1وقتی انسانها بر اساس دارایی اشان ارزیابی می شوند
1 Add a recovery email to secure your account
1assast are items that are of value
0ميخواهم موجودي حساب بگيرم
0ميخواهم موجودي حساب بگيرم
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com